مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــیمــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
مهرساممهرسام، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

عکس های جامانده از تابستان 94

یه روز تصمیم گرفتیم با مترو بریم خونه ماحون...ماشین رو پارک کردیم ورفتیم به سمت مترو وقتی نشستی خیلی با تعجب بقیه رو نگاه میکردی واولین باری بود که سوار مترو شده بودی یه روز هم رفتیم ناهار قرمه خوران شاندیز ..که شما در بین مسیر خوابت برد..این کریر بچگی های خودت بود که گیر داده بودی با خودت بیاریش بیرون عروسی دختر عموی بابا مجید ...
31 شهريور 1394

کلاس خلاقیت تابستان 94

حدود سه ماه پیش بود که مهد کودک کلاسهای خلاقیت که بازی با پیچ ومهره بود رو گذاشته بود ...منم شما رو ثبت نام کردم ...مربیتون خیلی راضی بود ازت ومیگفت آی کیوی مرسانا جون خیلی خوبه و استعداد زیادی داره ..قربونت برم که همیشه باعث افتخارمی...این عکس ها رو هم که مربیت ازت گرفته بود تو کلاس به یادگار واست اینجا می ذارم ...ان شاالله در تمام مراحل زندگیت موفق باشی عروسکم اولین گواهینامه  آموزشی مرسانا گلی ...
31 شهريور 1394

آتلیه 4 سالگی و پشت صحنه اش

دختر نازم الان نزدیک به دوساله که واسه ی عکس گرفتن تو اتلیه دیگه اذیت نمیکنی  وهمکاری لازم رو با ما انجام میدی ...قربوبت برم ایشاالله یه روز عکس های آتلیه عروسیت رو ببینم ... CD عکس ها رو نمیدونم کجا گذاشتم مجبور شدم از روی عکسا عکس بگیرم واسه وبلاگت و اما پشت صحنه اتلیه  مثل همیشه ماجون مهربون همراهمون بود وبه شما ایده واسه ژستات میداد این آقا پسر که هفت سالش بود اسمش شهریار بود وپسر صاحب آتلیه ...رفته بود تو نخ شما ...به باباش گفت منم میخوام ازش عکس بگیرم ..منم واسم جالب بود واین صحنه رو شکار کردم ...قربونت اون ناز وعشوه ات بشه مادر ...
28 شهريور 1394

جشن تولد چهارسالگی مرسانا گلی

فرشته کوچک شهریوری من ،وجودت هدیه ی گرانبهایی بود که پروردگار مهربان مرا لایق آن دانست و هدیه ی من به تو نازنینم قلب عاشقی است که برايت میتپد لمس بودنت مبارک دخترم      از همه دوستای گل وبلاگیم چه عزیزانی که زنگ زدن یا تو وبلاگ تولد مرسانا گلی رو تبریک گفتن یک دنیا ممنونم ... خیلی دوستون دارم عزیزای من..همیشه من رو شرمنده محبتتاتون میکنید...   تولد مرسانا جون چهارشنبه 11 شهریور بود اما قرار شد تولد رو جمعه تو باغ بابا هوشنگ بگیریم ...پنجشنبه ظهر با ماجون چهارتایی رفتیم باغ و شروع کردیم به تزیین کردن ...شما دختر خیلی خوبی بودی ولی ذوق داشتی واسه تولد ... به ماجون گفتی ماجون...
18 شهريور 1394

دردانه ام تولدت مباااارک

    امروز سالگرد با شكوهترين روز زندگي ام است تجربه والاترين حسي كه در دنيا وجود دارد آري چهارسال پيش در چنين روزي ثمره وجودم،دلبندم چشم به جهان گشود ومرا غرق در شادي وسرور نمود  ومن پس از گذشت 4 سال هنوز نتوانسته ام به طور شايسته شكرگزار اين موهبت الهي باشم.   سلام دختر گلم اين بار براي تو مينويسم تو عزيز دلم كه هميشه بدون اينكه بداني با وجودن سختيها را برايم آسان نمودي و مرهم دردهايم بودي. و باز هم با ديدنت معجزه اي رخ داد وقتي كنارم هستي تمام دردهايم را فراموش ميكنم وقتي شادمانه ميخندي وبه يكديگر عشق مي ورزيم دنيا از آن من ا...
8 شهريور 1394

گشت و گذار در روز مرسانا گلی (25 مرداد94)

عزیز دلم به بهانه روز دختر دو تایی با هم رفتیم کلوپ پاندا ...خیلی خوشحال بودی ومن هم از خوشحال بودن شما لذت میبردم   قربون اون لبخندت بشم خاله بهت نقاشی یاد میداد وبا دقت گوش میدادی...خاله مربی نقاشی مهد بود..وقتی نقاشیت رو دید گفت استعداد شما تو نقاشی زیاده وپیگیر باشم واسه آموزش شما بعدش سه تایی رفتیم شام بیرون ..کلی دلبری کردی واسمون ...خدا این شادیهامون رو ازمون نگیره..خدایا شکرت وای مرسانا گلی رو نگاه ... ...
5 شهريور 1394
1